شبانگاهان سوسک اومد خونمون ، رفت تو وان حموم، من نترسیدم
عجب سوسک ناقلایی بوود، ناقلایی بود، من نترسیدم من نترسیدم
پدر سوخته، کفش ملی داشت، شلواره لی داشت، من نترسیدم من نترسیدم
مامان گفتش، سوسک که ترس نداره
بال و پر نداره، شاخ و دم نداره
بابام رفتش، تارومار بخره، سوسکه رو بکشه، من نمیذارم من نمیذارم
با دمپایی افتادم به جونش، تا میخورد زدمش، من نمیترسم من نمیترسم
چه زیبا بود، بال و پر زدنش، به زیر دمپایی